سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حضرت زهراء قره عین الرسول

بسم الله الرحمن الرحیم
 
حضرت زهراء قره عین الرسول  

 اکنون به فضائل این بانوی بزرگ که وجود مقدسش پرورش دهنده یازده امام معصوم بوده و از برکت وجود او هستی ارزشمند گردیده ، بپردازیم .


امالی از حضرت علی روایت می کند که فاطمه اطهر به پیامبر فرمود : ای پدر من تو را در روز قیامت کجا ملاقات نمایم؟ همان روزی که روز هول و جزع و فزع بزرگی خواهد بود . فرمود : ای فاطمه ، آنروز مرا نزد خود در بهشت در حالی ملاقات خواهی کرد که پرچم الحمدالله با من خواهد بود . من آنروز نزد خدا برای امت شفاعت خواهم کرد . فاطمه گفت : ای پدر ، اگر آنجا تو را ملاقات نکنم چه باید کرد؟ فرمود نزد حوض کوثر که امّت خود را آب میدهم . گفت : ای پدر ، اگر آنجا هم ملاقات ننمایم؟ فرمود : نزد صراط که من ایستاده ام و می گویم : پروردگارا امت مرا سلامت بدار ، گفت : اگر در آنجا نیز تو را نبینم؟ فرمود : مرا ، لب جهنم خواهی دید که شر و شعله ی آنرا از امتم دور می نمایم .


فاطمه از این بشارت مسرور گردید . امیر مومنان به فاطمه زهرا گفت : آیا از پدرت پرسیدی که فردای قیامت وی را کجا ملاقات خواهی کرد؟


گفت: آری ، پدرم بمن گفت : مرا نزد کوثر طلب کن . گفتم اگر ترا انجا نیافتم گفت : مرا در سایِ? عرش پروردگار خواهی یافت در صورتی که غیر از من کسی در سایه عرش نخواهد بود .


فاطمه اطهر می گوید : گفتم ای پدر ، آیا اهل دنیا در آخرت برهنه و عریان خواهند بود ؟


گفت : آری ، . گفتم و آیا من هم عریان خواهم بود ؟ گفت : آری تو نیز عریان خواهی بود ولی در آن روز احدی متوجه دیگری نخواهد شد .


گفتم وای بر برهنگی من ! هنوز خارج نشده بودم که پدرم بمن فرمود : این جبرئیل است که بر من نازل شده می گوید : یا محمد ، به فاطمه زهرا سلام برسان و او را آگاه کن که چون وی از خدا حیا می کند ، خدا هم از او حیا می کند که او را برهنه محشور کند . لذا به فاطمه وعده میدهد که روز قیامت دو حله از نور بر بدن او بپوشاند .


امیر مومنان می فرماید : به حضرت زهرا گفتم ک پس چرا درباره پسر عمویت نپرسیدی؟
فرمود : پرسش کردم پدرم گفت : علی نزد خدا از این گرامی تر است که فردای قیامت او را برهنه و عریان محشور نماید .
 


یاس بوی مهربانی می دهد
عطر دوران جوانی می دهد
یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینه ها رو کرده اند
یاس را پیغمبران بو کرده اند
حوریان بهشتی بوی گل یاس می دهند
یاس ها یاد آور پروانه اند
یاس ها پیغمبران خانه اند .
 


ابن شهر آشوب در کتاب مناقب می نویسید : روایت شده امیر مومنان علی ، مقداری جو از شخص یهودی قرض کرد . یهودی گفت : باید چیزی را نزد من به عنوان رهن بگذاری .


علی چادر فاطمه اطهر را که از پشم بافته شده بود نزد او نهاد . او چادر را در میان اطاقی نهاد . وقتی شب شد زن یهودی به منظور کاری داخل آن اطاق شد ، نوری را دید که اطاق بوسیله آن روشن شده ، فوراً نزد شوهر خویشتن آمد و او را از نوری که دیده بود آگاه کرد . مرد وقتی وارد اطاق شد ، متوجه شد که نور از چادر برمی خیزد و آن چادر مانند ماه شب چهارده می درخشید . یهودی اقوام خویش را مطلع کرد او و همسرش و هشتاد نفر از اقوامش با دیدن این منظره مسلمان شدند .


در جلد دهم بحارالا نوار مرحوم علامه مجلسی می فرماید : بدانکه خدای حکیم در قرآن به چهارده زن اشاره فرموده بطور کنایه ، از آن جمله حضرت زهراست . این زنان عبارتند از :

1- حضرت حواء
2 و 3 – همسر نوح و لوط
4- آسیه زن فرعون
5- ساره همسر حضرت ابراهیم
6- همسر حضرت زکریا
7- زلیخا
8- همسر حضرت ایوب
9- بلقیس
10- زوجه ی حضرت موسی
11 و 12 – حفصه و عایشه " که اسرار پیامبر را فاش کردند "
13- می فرماید منظور از وَ وَجَدَکَ عائلاً فَاَغنی حضرت خدیجه کبرا است که از احسان حضرت خدیجه سخن می گوید .
14- منظور از آیه 19 سوره الرحمن که می فرماید : " مرج البحرین یلتقیان ، دو دریا را بهم رسنده آمیخت " حضرت زهرا و امیر مومنان می باشد .


هم چنین در آیه 51 سوره آل عمران می فرماید :" نسائنا و نسائکم " راجع به عصمت حضرت زهرا سخن می گوید .



هم چنین علامه می فرماید : خداوند ده خصلت را به ده زن عنایت کرد :
1- توبه: حضرت حوا
2- زیبایی : ساره همسر حضرت ابراهیم
3- حفاظ : زوجه ی ایوب که نامش رحبه بود
4- احترا : آسیه زن فرعون
5- حکمت : زلیخا زوجه ی حضرت یوسف
6- عقل : بلقیس زوجه حضرت سلیمان
7- صبر : مادر موسی که نامش " یوکابد یا بر خانه " بود
8- برگزیدگی را نصیب مریم مادر عیسی نمود
9- رضایت و خشنودی را حضرت خدیجه داشت
10- علم و دانش را نصیب فاطمه زوج? علی مرتضی نمود .



خدای رئوف طبق آیات قرآنی ، دعای ده نفر را مستجاب کرد :

1- حضرت نوح 75/ صافات
2- یوسف 32/ یوسف
3- حضرت موسی و هارون 89/ یونس
4- حضرت یونس 88/انبیاء
5- حضرت ایوب 84/ انبیاء
6- حضرت زکریا 90/ انبیاء
7- مخلصین 60/ مومن
8- فرد مضطر 62/ نمل
9- بندگان نیکوکار 186/ بقره

یا محمد هر گاه بندگان من از تو سوالی کنند من اجابت می نمایم .


10- حضرت زهرا و امیر مومنان 195/ آل عمران



رئیس توبه کنندگان 4 نفر بودند :
1- حضرت آدم اعراف/ 22 ، گفتند پروردگارا ما به خود ظلم کردیم .
2- حضرت یونس انبیاء / 87 ، بار خدایا ، تو پاک و منزهی و من از ستمکارانم
3- حضرت داود ص / 42 ، داود به خاک افتاد و توبه کرد .
4- فاطمه اطهر آل عمران 197 ف آن افرادی که در حال نشسته و ایستاده
بیاد خدا هستند که حضرت زهرا هم یکی از آنها بود .



رئیس گریه کنندگان 8 نفر بودند :

1- آدم
2- نوح
3- یعقوب
4- یوسف
5- شعیب
6- داود
7- فاطمه " که بعد از پدر بقدری گریست که مورد اعتراض واقع شده از مدینه خارج شد و کنار قبر شهدا گریه می کرد "
8- امام سجاد



از پیامبر اسلام و حضرت علی روایت شده که فرمودند : زنان بزرگ چهار نفرند :
1- مریم دختر عمران
2- آسیه دختر مَزاحم
3- خدیجه دختر خویلد
4- فاطمه دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله



یک روز پیامبر اکرم نزد فاطمه آمد و دید آن بانو ناراحت است . علت را جویا شد . حضرت فرمود : عایشه بر مادر من فخر کرده می گوید : من قبل از پیامبر با کسی ازدواج نکردم ، لکن مادر تو پیره زنی بود . پیامبر فرمودند ک رحم مادر تو این لیاقت و ظرفیت را داشت که امام از آن بوجود آید .


از پیامبر خدا روایت شده که فرمود : خدای توانا وقتی بهشت را آفرید . آن را از نور وجه خود آفرید . سپس آن نور را پرتاپ کرد . یک سوم نصیب من یک سوم نصیب دخترم زهرا و یک سوم به علی و فرزندانش رسید .


گروه متعددی از اهل تسنن از حضرت رسول روایت کرده اند که فرمود : خدا برای رضایت فاطمه راضی و بر غضب او غضبناک می شود .


پیامبر فرمودند : فاطمه بزرگترین زنان اولین و اخرین اهل عالم است هر گاه در محراب عبادت قیام میکند هفتاد هزار ملک مقرب به او سلام می کنند و ان سخنی را به او می گویند که به حضرت مریم می گفتند که " خدا ترا انتخاب نمود و از بین زنان عالمیان برگزید " آل عمران / 37


بار پروردگار ، این فاطمه " س " کیست که به او عنایت خاصّی داری؟ گاهی آنچنان فقر بر خانه او حکومت می کند که گرسنگی تمام اعضای خانواده را در بر می گیرد . لکن مرد این خانه ، علی بن ابیطالب با انفاق خویش غذای بهشتی نصیب این خاندان می گرداند و در مورد آنها آیات الهی قرآن نازل می شود .



بار الها ، شناخت ما را نسبت به این بانوی کریم زیاد بگردان .

 

 

امید که از این کلمات شگرف دچار تحول خوش عظیم روحی شده باشید.

=

امام صادق فرمودند : فاطمه اطهر مدت 75 روز بعد از رسول خدا با حزن شدیدی زنده بود . جبرئیل نزد او می آمد و راجع به رحلت پیامبر خدا به او تسلیت می گفت و او را از مکان پدرش آگاه می کرد . او را از مصائبی که بعداً دچار فرزندانش می شد خبر می داد زهرای اطهر این مطالب را برای حضرت علی شرح می داد . حضرت به زهرای اطهر فرمودند : هر گاه تو صوت آن ملک را احساس می کنی برایم بگو . حضرت زهرا می گفتند و امیرمومنان می نوشتند ، که نوشته های آن حضرت را " مصحف فاطمه "

 
می گویند که علم به امور آینده در آن موجود است . صدوق در کتاب امالی از پیامبر اکرم روایت می کند که فرمود : فاطمه دختر من بزرگترین زنان اولین و آخرین اهل جهان است . فاطمه زهرا پاره تن من است . زهرا نور دو چشم من است . میوه قلب من است . روح و جان من است . حوریه ای است که به قیافه انسان در آمده . هنگامی که در مقابل پروردگار خود در محراب عبادت می ایستد . نور او برای ملائکه آسمان نظیر نور ستارگان از برای اهل زمین می درخشد . خدا به ملائکه می گوید : ای ملائکه من ، به فاطمه بنگرید که چگونه در مقابل من قرار گرفته ، اعضاء و جوارح او از خوف من می لرزد . من شما را شاهد می گیرم که شیعیان وی را در امان بگذارم . سپس حضرت فرمودند : هر گاه زهرا را مشاهده می کنم . بیاد ستمهایی می افتم که بعد از من در حق او خواهد شد . گویا می بینم که ذلت داخل خانه ی او شده باشد . احترامش از دست رفته باشد . حقش را غصب نموده باشند از دریافت ارث ممنوع شده باشد پهلوی او شکسته شده باشد ، جنین وی سقط شده باشد و او فریاد می زند : یا محمداه . ولی کسی به دادش نمی رسد . استغاثه می کند کسی به فریادش نمی رسد لذا بعد از من دائماً محزون ، غصه دار و گریان است . گاهی یاد آور می شود که وحی از خانه اش قطع شده . گاهی مفارقت مرا بخاطر خواهد آورد . هر گاه شب شود برای اینکه صدای تلاوت قرآن مرا در نماز شب نمی شنود ، دچار وحشت خواهد شد سپس خویشتن را بعد از آنکه در ایام پدر ، عزیزترین افراد بود ذلیل خواهد دید .


در همین موقع است که خدای رئوف ملائکه را مونس فاطمه قرار میدهد و آنها او را به همان ندایی ندا می کنند که حضرت مریم را ندا کردند و می گویند : ای فاطمه ، خدا ترا از میان زنان جهان انتخاب کرد . ای فاطمه ، فرمانبردار پروردگار خویش باش . و با افراد سجده کننده و رکوع کننده ساجد و راکع باش . سپس درد و بیماری بر او غلبه خواهد کرد . آنگاه خداوند حضرت حضرت مریم را می فرستد تا پرستار و مونس او باشد .


در همین موقع است که زهرا می گوید : خدایا من از زندگی سیر شده و از مردم دنیا بیزارم . مرا به پدرم ملحق نما . خدا او را بمن ملحق می کند در حالی که شهید شده باشد . او اولین کسی است که بمن ملحق می شود . من در آن موقع می گویم : خدایا ، هر کسی را که به فاطمه ظلم کرده باشد لعن کن و کسی را که حق او را غصب کرده عذاب و عقاب کن . آن کس که فاطمه را ذلیل کرده ، ذلیل کن . آنکه ضربه به پهلوی او زده تا بچه خود را سقط کند ، در دوزخ جاودانی کن . ملائکه می گویند : آمین .



موقعی که پیامبر خدا از دنیا رحلت کرد مردم برای آن حضرت ضجه و گریه کردند . هیچ زن و مردی دیده نمی شد که مشغول گریه و ناله نباشد . گریه فاطمه زهرا از همه بیشتر بود . مدت هفت روز بود که ناله اش آرام نمی شد . روز هشتم غم و اندوه خود را آشکار کرد و به علت بی قراری خارج شد در حالیکه فریاد می کشید . گویا ، با زبان مبارک پیامبر اسلام سخن می گوید .


مردم خیال می کردند که پیامبر سر از قبر بیرون آورده . حضرت آمد تا به قبر پدر بزرگوارش رسید . چشمش به محلی افتاد که در آنجا اذان گفته می شد ، افتاد و پاهایش از رفتن باز ماند . سپس فرمود : قدرت و قوت من برطرف شد . طاقتم تمام شد . دشمن مرا شماتت می کند . غم و اندوه مرا می کشد . پدر جان من سرگردان و تنها و حیران مانده ام . پشت من خم شد . کسی نیست که مرا از گریه آرام کند . بعد از تو مکان نزول قرآن از بین رفت . محل هبوط جبرئیل و میکائیل ناپدید شد . پدر جان ، تا وقتیکه ترا ملاقات کنم تأسف می خورم . پدر جان ، از موقع مفارقت تو ، چشم من بخواب نرفته . کیست که تا روز قیامت به فریاد امّت تو برسد؟ کدام اشک است که در فراق تو فرو ریزد؟ کدام چشم است که بعد از تو بخواب رود در صورتی که تو بهار دین و نور پیامبران بودی؟ چگونه است که کوهها خراب نشدند و دریاها فرو نرفتند و زمین طعم? زلزله نگردید؟ پدر جان آن مجالسی که تو می نشستی ، دچار ظلمت بزرگی شده اند .


برای تو متأسفم تا اینکه بهمین زودی نزد تو بیایم . ابوالحسن یعنی حضرت علی تو را از دست داد . همان ابوالحسنی که مومن و پدر دو فرزندت حسن و حسین ، برادر تو ، دوست تو و محبوب تو می باشد .


همان علی که تو او را ، از زمان کودکی پرورش دادی در زمان بزرگ بودنش ، با وی برادر شدی . همان علی که محبوب ترین اصحاب تو بود . همان علی که در اسلام آوردن و هجرت نمودن و یاری کردن تو بر همه سبقت گرفت سپس فرمود : ای چشم من اشک فراوان بریز . ای چشم من ، وای بر تو ، بخل مکن و خون گریه کن . کوهها و پرندگان و وحوش و زمین بعد از گریه آسمان برای تو گریان شدند . محراب عبادت و مجلس درس قرآن که در هر صبح و شام تشکیل می شد ، برای تو گریه می کنند . دین اسلام که در میان مردم یکی از غرباء بشمار می رود ، در مصیبت تو گریان گردید . کاش آن منبری را که بر فراز آن می رفتی ، میدیدی که چگونه ظلمت آن را بعد از نور فرا گرفته . ای خدای زهرا ، اجل مرا بزودی برسان ، زیرا زندگی من تیره و تار گردید .
 

زهرا!
تازه ترین اتفاقی بود که در عالم افتاد...و هیچوقت نیست که این اتفاق باز هم تازه نباشد...
زهرا!
حرف تازه خدا بود *انا اعطیناک الکوثر*
نگاهی نو به سراپای هستی!
ارتباط خاک با خدا، مادر شهود و شهادت...
بانوی محراب، بانوی اعتراض، بانوی حماسه، بانوی بسیج بنی هاشم
بانوی شهادت!
پیش از زهرا
هیچ زنی را ندیده بودند که مادر خود را پدر باشد..
پیش از زهرا
شهادت این همه تازگی نداشت، او که آمد جانی تازه گرفت...
قبلاً کلمه ای بود و بعد معنی شد...


شهادت

در خانه زهرا حیثیت پیدا کرد، بزرگ شد و انتشار یافت..زهرا تنها زنی بود که در تمامی عمر همه آنهایی
را که در زیر سقف خانه کوچک خویش تر و خشک میکرد قرار بود یا شهید شوند و یا اسیر...
و او به روشنی این همه را می دانست
مادرانه شهادت را بزرگ میکرد..آگاهانه شهادت را شیر میداد...
به غنچه هایی آب میداد که قرار بود آتش بگیرند...
کوزه آب را می شناخت...ار جغرافیای قتلگاه خبر داشت...کربلا را بر دامان می نشاند...برای عاشورا
لالایی می خواند...گیسوان اسارت را شانه میزد...حکایت چاه و محراب خون را میدانست...
با این همه اهل شکایت نبود...
اگر هم می گفت....
درد می گفت که درمان هم بشنود.....

 


ترکها - و اولین های ترک

  • اولین چاپخانه در سال ???? توسط شاهزاده عباس میرزا در تبریز تاسیس شد و ?? سال بعد دومین چاپخانه در تهران تاسیس گردید.
  • برای اولین بار کتب خارجی در تبریز ترجمه گردید که از آن جمله عبارتند از: پطر کبیر،شارل دوازدهم،اسکندر کبیر،... .
  • اولین رمان ایران به نام((ستارگان فریب خورده- حکایت یوسف شاه سراج)) توسط میرزا فتحعلی آخوند زاده در تبریز به رشته تحریر در آمد.
  • اولین دایرهّ المعارف توسط محمد رضا زنوزی تبریزی نوشته شد.
  • اولین کتابخانه عمومی توسط میرزاحسن خان خازن لشگردر سال ???? در تبریز تاسیس شد.
  • اولین سینمای ایران پس از پنج سال از اختراع جهانی آن(توسط برادرن لومیر) ، در تبریزبا نام سولّی(آفتاب) تاسیس گردید.
  • اولین نمایشنامه وتئاتر در تبریز به سال ???? شکل گرفت.
  • اولین عکاسخانه توسط قاسم میرزا در تبریز راه اندازی شد.
  • اولین فوتبالیست شاغل در اروپا (بلژیک) به نام حسین صدقیانی از اهالی تبریز در سالهای ????-???? بهترین گل زن باشگاههای این کشور بود و در فینال جام باشگاههای بلژیک با به ثمر رساندن سه گل باعث قهرمانی تیم رویال شالروا اسپورتینگ کلوپ در مقابل تیم بروکسل گردید.
  • در زمینه پزشکی نخستین طبیب محصل فرهنگ نخستین کتابهای پزشکی - نخستین آبله کوبی - نخستین دانشکده پرستاری مامائی - نخستین دندانهای مصنوعی - اولین عمل قلب باز - پیوند قلب برروی سگها و نخستین عمل پیوند کلیه توسط دکتر جواد هیات در سال ???? در تبریز به انجام رسید.
  • اولین هوانورد ایرانی به نام کلنل محمد تقی خان پسیان از اهالی تبریز بود.
  • اولین کارخانه اسلحه و مهمات در شهر تبریز بنا نهاده شد .
  • اولین کارخانه چینی سازی در شهر تبریز ساخته شد.
  • اولین کارخانه تولید برق در این شهر و اولین خیابانی که در آن از چراغهای برقی استفاده شد خیابان چراغ گازی تبریز بود.
  • اولین ضرابخانه ماشینی و انتشار اسکناس از فعالیت های این شهر اولین ها بود.
  • اولین شهر ایران که صاحب تلفن شد تبریز بود .
  • اولین انجمن زنان در تبریز توسط صاحب سلطان خانم تشکیل گردید .
  • اولین بلدیه و نظمیه پلیس مردمی و شهرداری ایران متعلق به تبریز است.
  • اولین مهمانخانه توسط میرزا اسحق خان معززالدوله در تبریز پذیرای مهمان گردید .
  • اولین مدرسه کر و لال ها توسط جبارباغچه بان و اولین مدرسه نابینایان توسط یک میسیون آلمانی و اولین مدارس حرفه ای و بازرگانی توسط محمدعلی تربیت واولین کودکستان توسط ابوالقاسم فیوضات در تبریز بنا گذاشته شد.
  • اولین پایگاه لرزه نگاری در تبریز (شهر زلزله خیز) بنا گذاشته شد.

 باز هم میخایی برای قشرها جک درست کنی - یا به ترک ها بخندی؟


مسافران ملک سعادت

مسافران ملک سعادت

آثار اربعین

ای هم سفران مُلک سعادت و صفا و ای رفیقان راه خلوص و وفا! به طُرق عدیده از سید رُسُل و هادی سُبُل صلی الله علیه و آله وسلم مروی است که: مَنْ اَخْلَصَ للّه ِ اَرْبَعینَ صَباحا ظَهَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لسانِهِ؛ هرکس چهل روز برای خدا اخلاص ورزد، چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می شود  .

خود به عیان دیده ایم و به بیان دانسته ایم که این مرحله شریفه از مراحل عدد چهل را خاصیتی است خاص و تأثیری است مخصوص، در ظهور استعدادات، در طی منازل و قطع   (پیمودن) مراحلِ سلوک  .

و منازل راه، اگر چه بسیار باشد، لکن در هر منزلی مقصدی است. در مراحل اگر چه بی شمار است؛ چون به این مرحله داخل شدی اِتمام عالمی است. به روایتی چهل سال جسد آدم میان مکّه بود تخمیر طینت آدم ابوالبشر (مستعد نمودن بدن برای تعلق روح) به یَدِ قدرت الهیّه در چهل صباح اتمام یافت و در این عدد، عالمی از عوالم استعداد را طی کرد  .

و میقات موسی علیه السلام در اربعین لیله (چهل شب) تمام شد و قوم او را بعد از اربعین سنة (چهل سال) از بیابان خلاص کردند  .

و خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله وسلم را بعد از چهل سال که به خدمت قیام نمود، خلعت نبوّت پوشانیدند  .

* * *

و زمان مسافرت عالم دنیا و ظهور استعداد و نهایت تکمیل در این عالم، در چهل سال است. چنان چه وارد است که عقل انسان در چهل سالگی به قدر استعداد هر کسی کمال می پذیرد و از بدوِ دخول او در این عالم در نموّ است تا سی سالگی و ده سال بدن او را در این عالم واقف است و چون چهل سال تمام شد، سفر عالم طبیعت (دنیا) تمام است و ابتدای مسافرت به عالم آخرت است و هر روز و هر سال جزوی از آن بار سفر بندد و از این عالم رحلت کند. قوت او سال به سال در کاهیدن است و نور سمع و بصر در نقصان و قوای مادیّه در انحطاط، چه مدّت سفر و اقامت او در این عالم در چهل سال تمام شد  .

و هم چنان که مدّت تکمیل جسمیّت در این سن است، هم چنین مرتبه سعادت یا شقاوت و آن چه در اخبار وارد شده که هر که کوری را چهل قدم بکشد و راه نماید بهشت او را واجب شود مرا و از ظاهر آن کورِ بَصَرْ است و تأویل آن کور بصیرت  .

* * *

و بالجمله خاصیت اربعین در ظهور فعلیّت و بروز استعداد و قوه و حصول ملکه، امری است مُصَرَّحٌ به (تصریح شده) در آیات و اخبار و مُجرَّب اهل باطن و اسرار و این است که در حدیث شریف حصول آثار خلوص را که منبع عین معرفت و حکمت باشد در این مرحله خبر داده و شک نیست که هر نیک بختی که به قدم همت این منازل چهل گانه را طی کند، بعد از آن که استعدادات خلوصی را به فعلیت درآورد سرچشمه معرفت از زمین قلب او جوشیدن آغاز کند  .

و این منازل چهل گانه در عالم خلوص و اخلاص واقعند و مقصود و منتهای این منازل عالمی است فوق عالم مُخْلَصین و آن عالم اَبیتُ عِنْدَ رَبّی یُطْعِمُنی وَ یسْقینی   (پیش پروردگارم سُکنی گزیده ام که مرا طعام و آب می دهد) است، چه طعام و شراب ربّانی معارف و علوم حقیقیه غیر متناهیه است  .

اقسام خلوص

بدان که خلوص و اخلاص بر دو قسم است  :

اول: خلوص دین و طاعت از برای خدای تعالی، دوم: خلوص خود از برای او و اشاره به اول است کریمه لِیَعْبُدُوا اللّه َ مُخْلِصینَ لَهُ الدّین و این قسم در مبادی درجات ایمان است و بر هر کس تحصیل آن از لوازم و عبادت بدون آن فاسد و یکی از مقدمات وصول به قسم دوم است  .

و این قسم از خلوص مرتبه ای است ورای مرتبه اسلام و ایمان، و نمی رسد به آن مگر منظور نظر عنایة اللّه و موحد حقیقی نیست مگر صاحب این مرتبه، و مادامی که سالک به این عالم (خلوص) داخل نشده دامن او از خار شرک مستخلَص نشود و به نص کتاب اللّه سه منصب باهم از برای صاحب این مرتبه ثابت است  .

اول: آن که از محاسبه محشر و حضور در آن عرصه معاف و فارغ است  .

دوم: آن چه از سعادت و ثواب به هرکس عطا کرده می شود در مقابل عمل و کردار اوست، مگر این صنف از بندگان که کرامت و الطاف بر ایشان ورای طور عقل و فوق پاداش کردار اوست.

سوم: این مرتبه ای است عظیم و مقامی است کریم و در آن اشاره به مقامات رفیعه است و آن، آن است که ایشان را می رسد و شاید ستایش و ثنای الهی، با آن چه سزاوار آن ذات مقدس است. سُبْحانَ اللّه َ عَمّا یَصِفُونَ اِلاّ عبادَاللّه ِ الْمُخْلَصینَ یعنی ایشان می تواند ثنای الهی به آن چه سزاوار بارگاه اوست به جا آورند و صفای کبریایی را بشناسند؛ و این غایت مرتبه مخلوق است و تا ینابیع (چشمه های) حکمت را به امر خداوند از زمین دل ظاهر نشود، بنده این جرعه را نتواند کشید.

آری تا کشور امکان (مادیّات) را در نَبُرَّد، پا در بساط عِنْدَ رَبِّهِمْ نتواند گذاشت و لباس حیات ابدیّت نتواند پوشید و حال آن که بندگان مُخْلَصین را عطای حیات ابدیّه ثابت و در نزد پروردگار خود حاضرند وَ لا تَحْسَبَنَّ الّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبیل اللّه اَمْواتا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ.

قتل فی سبیل اللّه

و قتل فی سبیل اللّه اشاره به همین مرتبه از خلوص است. پس مادامی که بنده در راه کشته نشود داخل عالم خلوص للّه نگردد و کشته شدن عبارت است از قطع علاقه روح از بدن پس [از آن[ وصول به جان جان و قطع علاقه بر دو گونه است: یکی به تیغ ظاهری و دیگری به سیف باطن. و مقتول در هر دو یکی است. و لکن در اول قاتل لشکر کفر و شیطان و در ثانی جُند (لشکر) رحمت و ایمان است. ظاهر مراد از قتل فی سبیل اللّه هر جا که در قرآن مجید ذکر می شود، قتل به سیف ظاهر است و باطن آن قتل به سیف باطن و باطنِ باطنَش قتل به سیف باطن که آن مرحله دیگر است و از این است که مبدأ هر دو قتل را در کتاب کریم به جهاد و مجاهد تعبیر فرموده اند: وَ جاهِدُوا بِاَمْوالِکُمْ وَ اَنْفُسِکُمْ فِی سبیلِ اللّه ِ و می فرماید: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدیَنَّهُم سُبُلَنا و حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: رَجَعْنا مِنَ الجِهادِ الاصغر اِلی الْجَهادِ الاکبَرِ؛ از جهاد اصغر به جهاد اکبر برگشتیم.

اصغر مثال و نمونه اکبر است و هر حکمی که در جهاد مذکور است مختص به یکی از آن ها نیست، بلکه از برای هر دو ثابت است.

اسلام

اسلام که اول مرتبه است و عبارت است از تلقّی شهادتین به زبان فاصل میان کافر و مسلم است و ایمان که مرحله دوم است و عبارت است از علم به (مفهومِ شهادتین، فاصل میان مؤمن و منافق، چه مناق آن است که تفاوت باشد میان سریرت و علانیه (ظاهر و باطن) او. پس هرگاه خانه دل به مشاهده معنیِ آن چه به زبان می گوید روشن نباشد، یعنی ایمان نباشد منافق خواهد بود و شناختن دیگران آن را (منافق را) به آثار و علامت داله بر بی اعتقادی [به آن چه می گویند] می شود. ایمان در مراحل اکبر اشد از ایمان واقع در جهاد اصغر است، پس ملازمت مقتضی شهادتین در مجاهدین این راه نیز بیشتر ضرور است و به اندک تخلّف از مقتضای (یکی از آن دو) شخص داخل در مسلک منافق است و از این جهت است که سالکین راه خدا کسی را که به قدر سر سوزنی از ظاهر شریعت تجاوز نماید سالک نمی دانند، بلکه کاذب و منافق می خوانند.

منافق در سلوک

هم چنان که منافق صنف اول (جهاد اصغر) به ظاهر متلقّی شهادتین و به بدن در مسافرت با رسول صلی الله علیه و آله وسلم و مقاتله با کفار بوده اند و نفاقِ ایشان به آثار و علامات و اتیان (انجام) اعمال منافیه از برای حقیقت ایمان شناخته می شود و به اظهار کلمه کفر داخل در سلک کفار می شدند؛ هم چنین منافقین صنف ثانی (جهاد اکبر) در ظاهر به لباس سالکین راه خدا متلبّس، گاهی خشن می پوشند و زمانی صوف (پشم) در بر می کنند و اربعین ها می گیرند و ترک حیوانی ها می کنند و ریاضت ها می کشند و اوراد و اذکار جلیّه و خفیه وظیفه خود می کنند و به کلمات سالکین متکلم می شوند و سخنان فریبنده بر هم می بافند و لکن آثار و علامات و افعال و اعمال ایشان نه موافق مخلصین و نه مطابق مؤمنین است و علامت ایشان عدم ملازمت (مقید نبودن به) احکام ایمان است زیاده از آن چه در مؤمنین صنف او (جهاد اصغر) در کار است.

پس هر که را بینی که دعوای سلوک کند و ملازمت تقوی و ورع و متابعت جمیع احکام ایمان در او نباشد و به قدر سر مویی از صراط مستقیم شریعت حقه انحراف نماید او را منافق می دان، مگر آن چه به عذر یا خطا یا نسیان از او سر زند.

و از منافقین این صنف فرقه ای هستند که نام مجاهد بر خود نهند و احکام شریعت را به نظر حقارت می نگرند و التزام به آن ها را شأن عوام می دانند، بلکه علمای شریعت را از خود ادنی (پایین تر) می خوانند و از پیش خود اموری چند اختراع می کنند و آن را راه به خدا می پسندند و چنان گمان می کنند که راه به خدا راهی است ورای (غیر) شریعت. نماز و روزه به جا آورند؛ امّا نه از سر شوق و رغبت، عبادت کنند و لکن نه به خلوص نیّت. ذکر خدا کنند و لکن نه بر دوام و استمرار پس متنبه باش مبادا به عبادت و ذکر قاصِر (کوتاه) مغرور و فریفته گردی.

 


مراحل سیر سلوک

مراحل سیر سلوک

الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّه ِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّه ِ وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْفَائِزُونَ   * یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ * خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدا إِنَّ اللّه َ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ  .

«آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا با بذل مال و جان خویش به جهاد برخاستند، نزد خداوند پایگاهی والاتر دارند و آنانند که رستگارانند. خداوند آنان را به رحمت و رضوان و بهشت خویش، که در آن نعمت پایدار است مژده می دهد، بهشتی که در آن جاوید خواهند بود، که همانا خداست که نزد خود اجر عظیم دارد  .»(5)

چهار رکن: «اسلام»، «ایمان»، «هجرت» و «جهاد» را به عنوان چهار ستون مناسب برای برپا ساختن بنای دین بر می گزینیم؛ به عبارت دیگر، این معانی را دارای چنان ظرفیتی می دانیم که معتقدیم می توان کل اسلام را بر حسب آنها بیان کرد و از آنها برای توضیح شباهت میان اصل دین و مدل حج استفاده کرد .

در این آیه از سه مفهوم «ایمان»، «هجرت» و «جهاد» سخن به میان آمده است. ما با استفاده از سایر آیات قرآنی، مفهوم اسلام را نیز بر این سه اضافه می کنیم و می گوییم: واژه های اسلام، ایمان، هجرت و جهاد، از واژه هایی است که در فرهنگ قرآنی اصالت دارد و تقریبا می توان گفت که مجموع این مفاهیم، مفاهیمی است که اختصاصا معنوی، مذهبی و اسلامی است. این مفاهیم از جمله مواد و مصالح اصلی قرآن است و در بسیاری از آیات و احادیث به عنوان ابزار اصلی بیان مقصود بکار گرفته شده است.

میان چهار مفهوم یاد شده (اسلام، ایمان، هجرت و جهاد) ارتباط و اتصال وجود دارد. اسلام شناخت عقلی و تصدیق زبانی و ایمان گرایش و تصدیق قلبی است، به دنبال این گرایش قلبی، حرکت و گرایش عملی؛ یعنی هجرت پدید می آید و در حرکت و عمل است که انسان به مانع بر می خورد و برای رفع آن، تلاش و مجاهدت می کند و به جهاد بر می خیزد، جهاد موقوف بر هجرت و هجرت موقوف بر ایمان و ایمان موقوف بر اسلام است و از این مجموعه، یک دستگاه واحد و یکپارچه تشکیل می شود که میان اجزای آن نوعی ارتباط دینامیکی حرکت آفرین وجود دارد و مخصوصا همین ارتباط حرکت آفرین است که مجموعه اسلام و ایمان و هجرت و جهاد را برای ترسیم خطی به بلندی تمامی قامت دین، توانا می سازد و تصوری از یک حرکت و یک راه معنوی در انسان ایجاد می کند؛ راهی که باید آن را شناخت و به درستی آن یقین قلبی پیدا کرد و در آن قدم نهاد و رو به مقصد حرکت کرد و با موانع آن جنگید. فراموش نکنیم که یکی از تعابیر بسیار رایج قرآنی برای بیان دین، تعبیر «صراط مستقیم» است که به عنوان یک راه، با مجموعه «اسلام، ایمان، هجرت و جهاد» تناسب بسیار دارد.

نکته دیگری که درباره این معانی باید گفت این است که هر یک از آنها یک مفهوم اشتدادی و ذومراتب است. این خصوصیت منحصر به همین چهار مفهوم نیست بلکه اصولاً غالب یا همه مفاهیم دینی اینچنین است. برخلاف مفاهیم ریاضی و علمی و تجربی که از نظر کمّی مقدار ثابتی دارند، مفاهیم معنوی دارای شدت و ضعف و درجاتند و مانند ستونی هستند که از زمین تا به آسمان برافراشته و کشیده شده اند. این مفاهیم از این نظر به نور شباهت دارند که حقیقتی است که با آنکه همواره وحدت مفهومی و وجودی خود را حفظ می کند شدت و ضعف دارد. به همین سبب است که برای حقایق قرآنی و همچنین برای کل قرآن، ظاهر و باطنی معرفی کرده اند و باطن آن را هم به نوبه خود دارای باطنی دانسته اند و به همین سبب است که در قرآن و در لسان پیشوایان و بزرگان اسلام، گاهی برای حقایقی از قبیل اسلام و ایمان و هجرت و جهاد، مواقف و مراحلی معرفی شده و برای هر یک از آنها درجاتی عنوان گردیده است که این مراحل و درجات تماما در طول یکدیگر قرار دارند؛ از جمله برای همین معانی چهارگانه نیز به اسلام اصغر و اسلام اکبر و ایمان اصغر و ایمان اکبر و هجرت صغری و هجرت کبری و جهاد اصغر و جهاد اکبر قائل شده اند(6) و برای هر یک از این مراحل، معنای خاصی بیان کرده اند و برای رسیدن به آن، شرطی قرار داده و راهی نشان داده اند.

اسلام اصغر

چنانکه می دانیم اسلام اصغر، همان اظهار شهادتین است که فرد با جاری ساختن آن به زبان و تصدیق آن در قول خویش، مسلمان محسوب می شود و داخل در جرگه مسلمانان می گردد و مشمول احکام حقوقی و اجتماعی جامعه اسلامی می شود  .

این مرحله از اسلام، همان مرحله ای است که سبب امتیاز و جدا شدن مسلمان از کافر می گردد و همان مرحله ای است که خداوند آن را مادون ایمان دانسته است؛ آنجا که می فرماید  :

قَالَتْ الاْءَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلْ الاْءِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ  ...(7)

«اعراب گفتند ما ایمان آورده ایم. (ای پیامبر) بگو ایمان نیاورده اید بلکه چون هنوز ایمان در دلهایتان وارد نشده، بگویید ما اسلام آورده ایم  .»

نشانه این مرحله در حج آن است که تا فرد مسلمان نباشد و هویّت رسمی اسلامی نداشته باشد، نمی تواند داخل مکه شود. شرط ورود به سرزمین مکه، چنین اسلامی است  . همانگونه که فرد با اظهار شهادتین داخل در جامعه بزرگ جهانی اسلام می شود و عضوی از آن محسوب می گردد، در حج نیز به این شرط می تواند داخل در محدوده حج و عضوی از جامعه انبوه حج گزاران شود که واجد این درجه از اسلام باشد.

ایمان اصغر

ایمان، تصدیق درونی و اذعان باطنیِ حقیقت معنای شهادتین است که در مرحله اسلام اصغر بر زبان فرد جاری می شود. اگر اظهار شهادتین سبب امتیاز مسلمان از کافر می شود، ایمان آن معیاری است که مؤمن را از منافق جدا می سازد. ایمان اصغر، عبارت از ورود تصدیق ذهنی و اظهار شفاهی به قلب است. جلوه ایمان اصغر در حج، «نیت» است. هنگامی که فرد در دل قصد حج گزاردن می کند و تصمیم می گیرد که برای اطاعت از خدا و کسب رضای او و نیل به قربت او قدم در راه گذارد و اعمال و مناسک را بجای آورد، سر و کار او با دل و ایمان خویش است. در این مرحله، دیگر اظهار اسلام به زبان دخالت ندارد. همانگونه که شرط ورود به مکه، داشتنِ اسلام اصغر است و بودن در مکه نشانه احراز این مرتبه است، گویی نشانه ایمان نیز در حج «توجه» به کعبه است که خانه خداست و مرکز دایره توجهات حج گزاران، بلکه قبله همه مسلمانان و مرکز توجه قلبی همه مؤمنان است؛ به عبارت دیگر، می توان گفت که ظهور ایمان در حج، به صورت توجهی است که در قلب مؤمن نسبت به کعبه بعنوان «خانه خداوند» پیدا می شود. این معنا نزدیک به معنایی است که می فرماید:

«مَثَلُ الإیمان مِنَ الإسْلام، مَثَل الْکَعْبَةِ الْحَرام مِنَ الْحَرَم، قَدْ یَکُونُ فِی الْحَرَم وَ لایَکُونُ فِیالْکَعبة حَتّی یَکُون فِی الْحَرم».(8)

«رابطه ایمان و اسلام مثل رابطه کعبه و مسجدالحرام است. گاه باشد که کسی در مسجدالحرام باشد، اما در کعبه نباشد اما نمی تواند در کعبه باشد و در مسجدالحرام نباشد

و....

.

اگر متقاضی بود بقیه را مینویسم.منتظر پیامتون هستم.