سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مسافران ملک سعادت

مسافران ملک سعادت

آثار اربعین

ای هم سفران مُلک سعادت و صفا و ای رفیقان راه خلوص و وفا! به طُرق عدیده از سید رُسُل و هادی سُبُل صلی الله علیه و آله وسلم مروی است که: مَنْ اَخْلَصَ للّه ِ اَرْبَعینَ صَباحا ظَهَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لسانِهِ؛ هرکس چهل روز برای خدا اخلاص ورزد، چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می شود  .

خود به عیان دیده ایم و به بیان دانسته ایم که این مرحله شریفه از مراحل عدد چهل را خاصیتی است خاص و تأثیری است مخصوص، در ظهور استعدادات، در طی منازل و قطع   (پیمودن) مراحلِ سلوک  .

و منازل راه، اگر چه بسیار باشد، لکن در هر منزلی مقصدی است. در مراحل اگر چه بی شمار است؛ چون به این مرحله داخل شدی اِتمام عالمی است. به روایتی چهل سال جسد آدم میان مکّه بود تخمیر طینت آدم ابوالبشر (مستعد نمودن بدن برای تعلق روح) به یَدِ قدرت الهیّه در چهل صباح اتمام یافت و در این عدد، عالمی از عوالم استعداد را طی کرد  .

و میقات موسی علیه السلام در اربعین لیله (چهل شب) تمام شد و قوم او را بعد از اربعین سنة (چهل سال) از بیابان خلاص کردند  .

و خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله وسلم را بعد از چهل سال که به خدمت قیام نمود، خلعت نبوّت پوشانیدند  .

* * *

و زمان مسافرت عالم دنیا و ظهور استعداد و نهایت تکمیل در این عالم، در چهل سال است. چنان چه وارد است که عقل انسان در چهل سالگی به قدر استعداد هر کسی کمال می پذیرد و از بدوِ دخول او در این عالم در نموّ است تا سی سالگی و ده سال بدن او را در این عالم واقف است و چون چهل سال تمام شد، سفر عالم طبیعت (دنیا) تمام است و ابتدای مسافرت به عالم آخرت است و هر روز و هر سال جزوی از آن بار سفر بندد و از این عالم رحلت کند. قوت او سال به سال در کاهیدن است و نور سمع و بصر در نقصان و قوای مادیّه در انحطاط، چه مدّت سفر و اقامت او در این عالم در چهل سال تمام شد  .

و هم چنان که مدّت تکمیل جسمیّت در این سن است، هم چنین مرتبه سعادت یا شقاوت و آن چه در اخبار وارد شده که هر که کوری را چهل قدم بکشد و راه نماید بهشت او را واجب شود مرا و از ظاهر آن کورِ بَصَرْ است و تأویل آن کور بصیرت  .

* * *

و بالجمله خاصیت اربعین در ظهور فعلیّت و بروز استعداد و قوه و حصول ملکه، امری است مُصَرَّحٌ به (تصریح شده) در آیات و اخبار و مُجرَّب اهل باطن و اسرار و این است که در حدیث شریف حصول آثار خلوص را که منبع عین معرفت و حکمت باشد در این مرحله خبر داده و شک نیست که هر نیک بختی که به قدم همت این منازل چهل گانه را طی کند، بعد از آن که استعدادات خلوصی را به فعلیت درآورد سرچشمه معرفت از زمین قلب او جوشیدن آغاز کند  .

و این منازل چهل گانه در عالم خلوص و اخلاص واقعند و مقصود و منتهای این منازل عالمی است فوق عالم مُخْلَصین و آن عالم اَبیتُ عِنْدَ رَبّی یُطْعِمُنی وَ یسْقینی   (پیش پروردگارم سُکنی گزیده ام که مرا طعام و آب می دهد) است، چه طعام و شراب ربّانی معارف و علوم حقیقیه غیر متناهیه است  .

اقسام خلوص

بدان که خلوص و اخلاص بر دو قسم است  :

اول: خلوص دین و طاعت از برای خدای تعالی، دوم: خلوص خود از برای او و اشاره به اول است کریمه لِیَعْبُدُوا اللّه َ مُخْلِصینَ لَهُ الدّین و این قسم در مبادی درجات ایمان است و بر هر کس تحصیل آن از لوازم و عبادت بدون آن فاسد و یکی از مقدمات وصول به قسم دوم است  .

و این قسم از خلوص مرتبه ای است ورای مرتبه اسلام و ایمان، و نمی رسد به آن مگر منظور نظر عنایة اللّه و موحد حقیقی نیست مگر صاحب این مرتبه، و مادامی که سالک به این عالم (خلوص) داخل نشده دامن او از خار شرک مستخلَص نشود و به نص کتاب اللّه سه منصب باهم از برای صاحب این مرتبه ثابت است  .

اول: آن که از محاسبه محشر و حضور در آن عرصه معاف و فارغ است  .

دوم: آن چه از سعادت و ثواب به هرکس عطا کرده می شود در مقابل عمل و کردار اوست، مگر این صنف از بندگان که کرامت و الطاف بر ایشان ورای طور عقل و فوق پاداش کردار اوست.

سوم: این مرتبه ای است عظیم و مقامی است کریم و در آن اشاره به مقامات رفیعه است و آن، آن است که ایشان را می رسد و شاید ستایش و ثنای الهی، با آن چه سزاوار آن ذات مقدس است. سُبْحانَ اللّه َ عَمّا یَصِفُونَ اِلاّ عبادَاللّه ِ الْمُخْلَصینَ یعنی ایشان می تواند ثنای الهی به آن چه سزاوار بارگاه اوست به جا آورند و صفای کبریایی را بشناسند؛ و این غایت مرتبه مخلوق است و تا ینابیع (چشمه های) حکمت را به امر خداوند از زمین دل ظاهر نشود، بنده این جرعه را نتواند کشید.

آری تا کشور امکان (مادیّات) را در نَبُرَّد، پا در بساط عِنْدَ رَبِّهِمْ نتواند گذاشت و لباس حیات ابدیّت نتواند پوشید و حال آن که بندگان مُخْلَصین را عطای حیات ابدیّه ثابت و در نزد پروردگار خود حاضرند وَ لا تَحْسَبَنَّ الّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبیل اللّه اَمْواتا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ.

قتل فی سبیل اللّه

و قتل فی سبیل اللّه اشاره به همین مرتبه از خلوص است. پس مادامی که بنده در راه کشته نشود داخل عالم خلوص للّه نگردد و کشته شدن عبارت است از قطع علاقه روح از بدن پس [از آن[ وصول به جان جان و قطع علاقه بر دو گونه است: یکی به تیغ ظاهری و دیگری به سیف باطن. و مقتول در هر دو یکی است. و لکن در اول قاتل لشکر کفر و شیطان و در ثانی جُند (لشکر) رحمت و ایمان است. ظاهر مراد از قتل فی سبیل اللّه هر جا که در قرآن مجید ذکر می شود، قتل به سیف ظاهر است و باطن آن قتل به سیف باطن و باطنِ باطنَش قتل به سیف باطن که آن مرحله دیگر است و از این است که مبدأ هر دو قتل را در کتاب کریم به جهاد و مجاهد تعبیر فرموده اند: وَ جاهِدُوا بِاَمْوالِکُمْ وَ اَنْفُسِکُمْ فِی سبیلِ اللّه ِ و می فرماید: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدیَنَّهُم سُبُلَنا و حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: رَجَعْنا مِنَ الجِهادِ الاصغر اِلی الْجَهادِ الاکبَرِ؛ از جهاد اصغر به جهاد اکبر برگشتیم.

اصغر مثال و نمونه اکبر است و هر حکمی که در جهاد مذکور است مختص به یکی از آن ها نیست، بلکه از برای هر دو ثابت است.

اسلام

اسلام که اول مرتبه است و عبارت است از تلقّی شهادتین به زبان فاصل میان کافر و مسلم است و ایمان که مرحله دوم است و عبارت است از علم به (مفهومِ شهادتین، فاصل میان مؤمن و منافق، چه مناق آن است که تفاوت باشد میان سریرت و علانیه (ظاهر و باطن) او. پس هرگاه خانه دل به مشاهده معنیِ آن چه به زبان می گوید روشن نباشد، یعنی ایمان نباشد منافق خواهد بود و شناختن دیگران آن را (منافق را) به آثار و علامت داله بر بی اعتقادی [به آن چه می گویند] می شود. ایمان در مراحل اکبر اشد از ایمان واقع در جهاد اصغر است، پس ملازمت مقتضی شهادتین در مجاهدین این راه نیز بیشتر ضرور است و به اندک تخلّف از مقتضای (یکی از آن دو) شخص داخل در مسلک منافق است و از این جهت است که سالکین راه خدا کسی را که به قدر سر سوزنی از ظاهر شریعت تجاوز نماید سالک نمی دانند، بلکه کاذب و منافق می خوانند.

منافق در سلوک

هم چنان که منافق صنف اول (جهاد اصغر) به ظاهر متلقّی شهادتین و به بدن در مسافرت با رسول صلی الله علیه و آله وسلم و مقاتله با کفار بوده اند و نفاقِ ایشان به آثار و علامات و اتیان (انجام) اعمال منافیه از برای حقیقت ایمان شناخته می شود و به اظهار کلمه کفر داخل در سلک کفار می شدند؛ هم چنین منافقین صنف ثانی (جهاد اکبر) در ظاهر به لباس سالکین راه خدا متلبّس، گاهی خشن می پوشند و زمانی صوف (پشم) در بر می کنند و اربعین ها می گیرند و ترک حیوانی ها می کنند و ریاضت ها می کشند و اوراد و اذکار جلیّه و خفیه وظیفه خود می کنند و به کلمات سالکین متکلم می شوند و سخنان فریبنده بر هم می بافند و لکن آثار و علامات و افعال و اعمال ایشان نه موافق مخلصین و نه مطابق مؤمنین است و علامت ایشان عدم ملازمت (مقید نبودن به) احکام ایمان است زیاده از آن چه در مؤمنین صنف او (جهاد اصغر) در کار است.

پس هر که را بینی که دعوای سلوک کند و ملازمت تقوی و ورع و متابعت جمیع احکام ایمان در او نباشد و به قدر سر مویی از صراط مستقیم شریعت حقه انحراف نماید او را منافق می دان، مگر آن چه به عذر یا خطا یا نسیان از او سر زند.

و از منافقین این صنف فرقه ای هستند که نام مجاهد بر خود نهند و احکام شریعت را به نظر حقارت می نگرند و التزام به آن ها را شأن عوام می دانند، بلکه علمای شریعت را از خود ادنی (پایین تر) می خوانند و از پیش خود اموری چند اختراع می کنند و آن را راه به خدا می پسندند و چنان گمان می کنند که راه به خدا راهی است ورای (غیر) شریعت. نماز و روزه به جا آورند؛ امّا نه از سر شوق و رغبت، عبادت کنند و لکن نه به خلوص نیّت. ذکر خدا کنند و لکن نه بر دوام و استمرار پس متنبه باش مبادا به عبادت و ذکر قاصِر (کوتاه) مغرور و فریفته گردی.